آیا تحقیقات صورت گرفته روی موضوع هوش هیجانی در همه فرهنگها به شیوهای مشابه انجام میشوند؟ اساساً آیا میان دو یا چند فرهنگ، تفاوتهای احساسی و عاطفی معناداری وجود دارد؟ تفاوت فرهنگی در این میان، چه نقشی ایفا میکند؟ اینها سؤالات مهمی هستند که در این عصر ناهمگونی، باید برایشان از بُعد هوش هیجانی پاسخ مناسبی پیدا کنیم.
برای پاسخ به این سؤالات باید جنبههای مختلفی را بررسی کنیم. آیا احساسات و عواطف، عمومیت دارند؟ آیا همه ما احساسات مشابهی را تجربه میکنیم؟ آیا احساساتمان صرفنظر از بافت فرهنگی محیطی که در آن هستیم، به شیوهای مشابه برانگیخته یا ابراز میشوند؟
دلیل اهمیت پرسشهای مطروحه این است که ممکن است در محل کار با افرادی تعامل داشته باشیم که پیشینه فرهنگی متفاوتی دارند یا ممکن است حین سفر به یک کشور دیگر برای کار یا تفریح، با فرهنگ متفاوتی مواجه شویم. بحث درباره این موضوع میتواند جالب، چالشانگیز و البته پیچیده باشد. در این گفتار قصد داریم در قالب چهار سؤال اساسی، به موضوع هوش هیجانی و نیز تنوع احساسات و عواطف در فرهنگهای مختلف بپردازیم.
سؤال اول: آیا اساساً مفهومی تحت عنوان احساسات مشترک وجود دارد؟
آیا احساسات خاصی وجود دارند که صرفنظر از پیشینه و تفاوت فرهنگی، بین همه مردم جهان مشترک باشند؟ پاسخ، قطعاً مثبت است. پاول اکمان، محقق برجستهی آمریکایی، پژوهشی را در زمینه شناخت احساسات افراد با توجه به نشانههای چهرهای انجام داده است و در ابتدا شش احساس بنیادین و اساسی را که در همه فرهنگها مشترک هستند، شناسایی کرد: خشم، ترس، اندوه، انزجار، تعجب و شادی. با این حال به نظر میرسد که مورد هفتمی نیز به این فهرست اضافه شده و آن احساس تحقیر است. اکمان، سایر احساسات مرتبط با هر یک از موارد گفتهشده را نیز در فهرست احساسات جهانشمول و همگانی قرار داده است. البته ممکن است در مورد جزئیات این فهرست، اتفاقنظر کاملی وجود نداشته باشد اما یقیناً همه صاحبنظران، درستیِ کُلیتِ این گزاره را میپذیرند که احساساتی وجود دارند که فارغ از بافت فرهنگی، بین همه انسانها مشترک هستند و همه افراد آنها را درک و تجربه میکنند.
سؤال دوم: آیا نحوه ابراز احساسات با توجه به بافت فرهنگی، متفاوت است؟
این واقعیت که همه انسانها احساسات مشترکی را تجربه میکنند به این معنا نیست که این احساسات را به شیوه مشابهی هم ابراز میکنند. برای مثال، ایتالیاییها و تایلندیها را در نظر بگیرید. شخصاً دوستان تایلندی زیادی دارم و بر اساس مشاهدات و تجربیات حاصل از تعامل با آنها، متوجه شدهام که تایلندیها از نظر احساسی، درونگراتر و ساکتتر هستند. برعکس آنها، همکاران ایتالیاییام از نظر احساسی، رویکردی برونریز و برونگراتر دارند. باید بپذیریم که همه ما، کم یا زیاد از هنجارهای فرهنگی محیطی که در آن زندگی میکنیم، تأثیر میپذیریم و این تأثیرپذیری در رفتارمان انعکاس مییابد. نحوه ابراز احساسات انسانها یکجور نیست. ارزشها، باورها و واکنشهای احساسی هر فرهنگ با فرهنگ دیگر متفاوت است. داشتن احساسات مشترک به این معنا نیست که این احساسات با شیوهای یکسان برانگیخته یا ابراز میشوند.
نکته مهم دیگر این است که تفاوت فرهنگی صرفاً به فواصل جغرافیایی محدود نمیشود. هر خانواده یا هر سازمانی میتواند فرهنگ خاص خودش را داشته باشد. آگاهی از این نکته، در مسیر بهبود مهارت هوش هیجانی بسیار مهم است.
سؤال سوم: شوخیها چه پیامدهایی را از حیث احساسی رقم میزنند؟
بگذارید خاطرهای عجیب و البته تلخ را برایتان تعریف کنم. زمانی که در استرالیا بودم، دو نفر از مجریان رادیویی که با آنها رابطه نسبتاً نزدیکی داشتم تصمیم گرفتند با یک بیمارستان در انگلستان تماس بگیرند و خود را ملکهی انگلیس معرفی کنند! اپراتور بیمارستان که پاسخگوی تماس تلفنی آنها بود، اهل هند بود. چنین وضعیتی از نظر فرهنگی، بسیار پیچیده بوده و مدیریت آن مستلزم هوش هیجانی بسیار بالاست. پایانِ تلخ این شوخی که به خودکشی اپراتور هندی منجر شد، باورکردنی نیست و مرور آن اتفاق، هنوز که هنوز است، آزارم میدهد!
اما چه اشتباهی پیش آمده بود که پایانی چنین تلخ را رقم زد؟ استرالیاییها درست یا غلط، زیاد با یکدیگر شوخی میکنند. در شوخطبعی استرالیاییها، نوعی بیقیدی و بیپروایی وجود دارد که بعید میدانم نمونهاش در کشورهای دیگر وجود داشته باشد. آنها میتوانند بسیار بیملاحظه باشند. صدالبته که بهتر بود این دو مجری رادیو چنین شوخی نامتعارفی انجام نمیدادند اما یقیناً آنها نیز به دلیل عدم اِشراف بر قواعد هوش هیجانی، هرگز تصور نمیکردند که این شوخی، نتیجهای چنین تلخ و فاجعهبار در پی داشته باشد.
آنها فاقد دانش و هوش هیجانی کافی در این زمینه بودند. اشتباه آنها این بود که اولاً درک نکردند که شوخی استرالیایی، ممکن است چه تأثیری روی افرادی با ملیت و فرهنگ متفاوت داشته باشد. ثانیاً نمیدانستند که احساساتی نظیر تحقیر یا خجالت در فرهنگهای دیگر ممکن است به چه رفتارهایی منجر شود. خودکشی مسئولین ژاپنی برای رهایی از احساس شرم یا شکست در انجام وظایف محوله، نمونه دیگری از تفاوت واکنشهای افراد نسبت به احساساتشان در فرهنگهای مختلف است. پس در مسیر تقویت هوش هیجانی، باید به اهمیت تفاوتهای احساسی و واکنشهای برخاسته از آنها بین فرهنگهای مختلف اذعان و توجه داشته باشیم.
سؤال چهارم: چگونه در یک گروه چند فرهنگی، احساسات را مدیریت کنیم؟
چند سال پیش، ریاست کمیتهای متشکل از دوازده مدیر از کشورهایی مثل استرالیا، انگلستان، آلمان، سریلانکا، چین و … را برعهده داشتم که شش نفر از آنها از مدیران اجرایی و شش نفر دیگر از مدیران عمومی بودند. ریاست این کمیته تجارب ارزشمندی را از جنبهی هوش هیجانی نصیبم کرد. من آموختم که:
- احساساتی مثل خشم، اضطراب و رضایت بین همه انسانها عمومیت دارند.
- تفاوت فرهنگی باعث میشود نحوه بیان و بروز این احساسات مشترک، بسیار متفاوت باشد.
- تفاوت فرهنگی باعث میشود این احساسات مشترک علل و محرکهای بسیار متفاوتی داشته باشند.
- تفاوت فرهنگی باعث میشود نحوه واکنش ما نسبت به این احساسات مشترک بسیار متفاوت باشد. مثلاً یک فرهنگ ممکن است خشم را یک احساس قابلپذیرش بداند که حتماً باید بروز پیدا کند، درحالیکه خشم از نگاه یک فرهنگ دیگر، میتواند نوعی ضعف اخلاقی تلقی شده که باید آن را پنهان نگه داشت.
- تفاوت فرهنگی باعث میشود ارزیابی و قضاوت ما از احساسات دیگران، بسیار متفاوت باشد.
- تفاوت فرهنگی باعث میشود عوامل زیادی وجود داشته باشند که میتوانند فردی را با یک فرهنگ مشخص، عمیقاً ناراحت کنند و بهطور همزمان، روی فردی با فرهنگ دیگر، هیچ تأثیری نداشته باشند.
نکته مهم دیگر اینکه واکنش احساسی افراد نسبت به رفتار و گفتار من هم میتواند با توجه به تفاوت فرهنگی، بسیار متفاوت باشد. گفتههای من برای یک فرد میتواند هیجانانگیز و الهامبخش و برای فرد دیگر، ناخوشایند یا ناامیدکننده باشد. افراد از این واکنشهای احساسی بهعنوان مبنایی برای ارزیابی من استفاده میکنند. فردی چنین میپندارد که من شخصیتی مستبد دارم و بهطور همزمان فرد دیگر اینگونه میپندارد که من رهبری الهامبخش هستم. میبینید؟ ارزیابیها و قضاوتهای کاملاً متفاوتی از یک رفتار مشخص صورت میگیرد. علت این امر، واکنشهای احساسی متفاوت است. اما علت واکنشهای احساسی متفاوت چیست؟ انتظارات، ارزشها، باورها و تفاوت فرهنگی، این واکنشهای احساسی متفاوت را موجب میشوند. آیا توجه به تفاوت فرهنگی ضرورت دارد؟ یقیناً بله! اگر بخواهید در یک محیط چند فرهنگی، احترام اعضای گروه را مال خود کنید باید نسبت به تنوع عاطفی و فرهنگی آن گروه بسیار حساس و هشیار باشید. صدالبته که این اصلاً کار سادهای نیست و باید تا آنجا که میتوانید، مهارتهای مربوط به هوش هیجانیتان را در زمینه تفاوت فرهنگی تقویت کنید.
سخن آخر
تفاوت فرهنگی موجب میشود حتی با وجود احساسات و عواطف مشترک، آنها را به شکلی متفاوت تجربه کنیم و رویکردهای مختلفی نسبت به آنها داشته باشیم و آگاهی و ادراکمان نسبت به این احساسات نیز متفاوت باشد. حتی در یک بافت فرهنگی و حتی در یک خانواده نیز، همه ما الزاماً ادراک مشابهی از احساسات مشترک نداریم. برخی با شدت بیشتر و برخی دیگر با شدت کمتر آنها را تجربه میکنیم.
در مسیر بهبود هوش هیجانی، فراموش نکنید که:
همه ما بهطور همزمان شبیه به یکدیگر و متفاوت از یکدیگریم و باید درک درستی از شباهتها و تفاوتهایمان داشته باشیم.
مقالات خواندنی: