متن زیر نمونهای از یک متن مجریگری برای گرامیداشت روز پدر است. در این متن تلاش شده تا به زبانی ساده شأن و جایگاه والای پدر مورد تقدیر و تحسین قرار بگیرد. پیشنهاد میشود برای افزایش قدرت اثرگذاری، بخش آخر متن که در آن مقام پدر مستقیماً خطاب قرار گرفته، با لحن حماسی و عاطفی خوانده شود. مانند سایر متون مجریگری در سایت سخنوری، در خوانش این متن نیز نباید از اهمیت زبان بدن غافل شوید.
به نام آنکه جان را زندگی داد… طبیعت را به جان پایندگی داد
میان شب مهِ تابان پدر بود
برای غصهها درمان پدر بود
ترک بر روی انگشتش فراوان
برای لقمههای نان پدر بود
پدر کوه غم و سنگ صبورم
به شبها گریهی پنهان پدر بود
به قلبم حکشده نامش همیشه
نشانِ رحمت یزدان پدر بود
پدر زجر و پدر اشک و پدر آه
عزیز و مونس شایان پدر بود
برای شادی کودک همیشه
گذشت از شادیاش آسان ، پدر بود
علی الگوی او در زندگانی
همیشه مظهر ایمان پدر بود
به من آموخت او در اولین بار
کلام و آیهی قرآن پدر بود
احتمالاً با شنیدن واژهی سهحرفی پدر، مفاهیم بسیاری در اذهان عموم شکل میگیرد: نانآور خانه، دستهای پینهبسته، تکیهگاه خانواده و هزاران هزار مفهوم مشابه.
در ایام کودکی و دوران دبستان نوشتن “بابا نان داد” را به ما آموختند. یادگیری اصول نوشتاریِ این جمله کار چندان دشواری نبود؛ اما حقیقتاً درک سختیها و زحماتی که پدر متحمل شد تا لقمه نان حلالی را بر سر سفره بیاورد، بسی غامض و سخت بود. خانواده نهادی کوچک و درعینحال یکی از مهمترین ارکان زندگی اشخاص است. هر خانوادهای از زن و مرد، فرزند و یا فرزندانی تشکیل میشود. خداوند الزام تأمین اقتصاد خانواده را از زن سلب نمود تا با خیالی آسوده به تربیت و پرورش فرزندان بپردازد و در عوض این وظیفهی خطیر و حیاتی را بر دوش مرد نهاد؛ بنابراین چشم امید اعضای خانواده به مدیریت و رهبری مرد خواهد بود. سوای از مسئلهی اقتصادی در بنیان خانواده، پدر نخستین مرد زندگی هر شخص محسوب میشود. پدر برای دخترش امنیت و برای پسرش کوه تجربه، سرد و گرم چشیده روزگار و الگویی تمامعیار تعریف میشود. او در کنار دریایی از دغدغهها، صمیمانه و با تمام وجود دست محبت بر سر اولاد خود میکشد تا مبادا روزی جگرگوشههایش عاطفه را از کسی غیر از او تمنا کنند؛ چراکه نهال اولیهی عشق حقیقی در آغوش پدر و مادر جوانه میزند.
پدر همان کوهی است که با وجود مشکلات بسیار، خم به آبرو نمیآورد و در راه تأمین خواستههای عزیزانش از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.
هرگاه سخن از پایداری به میان آمده است، واژهی پر ابهت کوه به ذهن خطور میکند؛ اما با وجود توصیفات مذکور، میتوان از انتساب این صفات برجسته به کوه صرفنظر کرده و آنها را با افتخار و قاطعیت به مقام شامخ پدر تقدیم کرد.
اظهار ارادت، احترام و عشق به پدر در قالب ارائهی یک متن امکانپذیر نیست و نخواهد بود؛ چراکه بینهایت را هرگز نمیتوان در ظرف محدود گنجاند و ستایش عظمت وجودی پدر ازجمله بینهایتهایی است. آنچنان که باید و شاید قابل ادا نیست؛ اما گاهی غلیان احساسات درونی آدمی به حدی میرسد که شاید نوشتن بتواند بخشی از این جوشش را تسکین و التیام بخشد.
پدر! روی سخنم با توست. توصیفت را از کجا آغاز کنم؟ اصلاً چگونه آغاز کنم تا پایان شایستهای برای آن رقم بزنم؟
عظمت و صلابتت، هیبت کوه و سخاوتت وسعت دریا را چنان به چالش میکشد که تمامی عناصر چهارگانهی جهان هستی را شرمندهی خود میکند. آدمی گاه در توصیف شگفتیهای طبیعت محدود انگشتبهدهان میماند؛ وجود تو که جای خود دارد!
من وجود خود را از خداوند متعال دارم. خداوند خون تو را در رگهایم جاری و ساری ساخت. مَثَل سیر خون تو در رگهای من، مَثَل جریان اقیانوسی وسیع در دل جویباری کوچک است. شاید خودپسندانه به نظر برسد؛ اما اگر از من بپرسی میگویم نزد خدا بسیار عزیز بودهام؛ وگرنه وجود نحیف و کوچک مرا چه به بر دوش کشیدن روح و نام بزرگ تو؟!
از خدا میخواهم که همواره سایهات را بالای سرم استوار نگه دارد؛ چراکه هیچ سایبانی همچون سایهی سر تو نمیتواند برایم پناهگاهی امن باشد. میخواهم بدانی که تو را فراتر از وسعت کهکشانها دوست دارم و تا عمری باقی باشد، وامدار زحمات بیدریغت هستم و خواهم بود.