متن مجری : غزل شاهمیرزایی
بسم الله الرحمن الرحیم
دختری مردادی ام
خالی از رنگ و فریب
مست از بوی کویر
دختری بی همتا
غزلم، غزل شاهمیرزایی
دختری از روستا
و سلام میکنم به شما عزیزان هم راستا
هم راستا بر صحنه مقدس اجرا هم راستا بر جاده زیبای کلام هم راستا در مسیر پر فراز و نشیب سخنوری
سلام و عرض ارادت نثار استادان فرهیخته سخن
بچه که بودم دنیا زیباتر بود و محدودتر، همه دغدغه هام این بود که زودتر ظرف هارو بشورم تا بزارن برم توی کوچه و با بچه های دیگه دوچرخه سواری کنم یا گاهی یه هفت سنگ بزنیم به بدن
با همه کودکیم منتظر اون سر برجی بودم که وعدشو بهم میدادن تا حقوق بگیرن و چیزای کوچیکی رو که میخواستم برام بخرن و کلی ذوق کنم، راستی خودمونیم چقدر به دست آوردنش لذت لذت بخش بود با برادرم کیم دوقلو می خریدیم و قل به قل قسمت میکردیم قلک پر میکردیم و قول میدادیم وقتی شکستیمش دنگ هامون یکی باشه و……..
آخه بچه که میدونین بد و خوب روزگار رو کمتر میفهمه و راحت ترم قبول میکنه درست یادمه، اما اما……… یه روز همه چیز روی سرم خراب شد اومدم خونه، دیدم یه قفل بزرگ زدن روی دوچرخه قشنگم انگار قفل اون قفل رو زده بودن روی آرزوهای قلبم و وقتی سر حساب شدم بدونم چرا؟
دلیلش فقط یه عبارت بود
تو یه دختری
اما کاش ماجرا به همون جا ختم می شد
جلوتر که رفتم متوجه شدم که خنده بلند هم برام خوب نیست
و خلاصه خیلی چیزای دیگه……………
آه…… اون موقع که روزا از پشت پنجره غبطه می خوردم به پسر بچه هایی که بیخیال از هر فکری دوچرخه سواری میکردن و بلند بلند میخندیدن سال ها خواستم منش پسرونه داشته باشم شاید این این چیزا رو بردارن حالا اما….. حالا اما دیگه دارم از اون روزها دور میشم دیگه دنیا اونقدر ها هم قشنگ نیس دیگه دوچرخه سواری نمیکنم هفت سنگ که کلا یادم رفته دیگه وقتی کیم های دوقلو نصف میشن یک قل کامل نصیب من نمیشه وقتی قلک ها رو میشکنن دنگ من با برادرم یکی نیست.
اما ای کاش همه قضیه به همون بی عدالتی توی تقسیم بستنی کیم و اندوخته قلک تموم میشد یه خورده که بیشتر به خودم اومدم دیدم ای اطرافم چه خبره
خبرایی شنیدم که خیلی دلم رو به درد آورد
دخترا و زنای سرزمینم رو برای آه هیچی با خودم بودم فقط همینقدر بگم قلبم همینطوری توش تیر میکشه
آه من هنور به سنی نرسیدم که ببینم چی درسته و چی غلط ، کجای مسیرو اشتباه اومدم یا چی باید بگم ، چی فکر کنم ، چطور فکر کنم؟
فقط با همین سن کمم با همین یازده بهاری که از عمرم گذشته یه چیز رو خوب میدونم، میدونم خداوند خودش گفته انا اعطیناک الکوثر، میدونم اگه به یه دختر ارزش و بها بدیم ، قدر و مقدار بدیم شاید یه روزی بشه یه دانشمند ریاضی مثل مریم میرزاخانی اگه از یه دوچرخه کوچیک منعش نکنیم شاید یه روز سوار سفینه فضایی بشه و بشه یکی مثل انوشه انصاری شما هم با من موافقید یا نه؟
اگه موافقی باهام بلند شو
به ایست و به افتخار دختران سرزمینم که میتونن یه روزی افتخار آفرین ایران عزیزم باشند یک دست شایسته بزن….
متن مجری : غزل شاهمیرزایی
بخش رقابتی : جوان
رییس دوازدهمین جشنواره بین المللی سعدی : دکتر فریبا علومی یزدی