متن مجری : یسنا صفا نسب-شاهنامه ، درخشان ترین و بی نظیرترین اثر ادبی ایران
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
برنامه رو با شعری از فردوسی بزرگ شروع کردم ٫چون می خوام درباره ی این حکیم بزرگ صحبت کنم.
اما پیش از اون٫ من یسنا صفانسب به همه شما عزیزان سلام می .کنم
سلام و درودی به صلابت قهرمانان شاهنامه بر شما عزیزان و عاشقان شعر پارسی
ستایش می کنم حضور پر مهرتون رو
خوش آمد می گم گامهای گهربارتون رو
راستش می خوام یه چیزی رو بهتون بگم که به قول بزرگترا چند روزه اینجام (اشاره به گلو) گیر کرده من برا اینکه بتونم شأن و بزرگی فردوسی رو توصیف کنم ،متنی رو با کمک دوست پدرم تهیه کردم،اما وقتی به یکی از اساتید بزرگ و عزیز نشون دادیم ، ایشون فرمودند که متن برای یه کودک ۱۱ ساله سنگین هستش…… راستش رو بگم عزیزان،ضمن احترام به استاد عزیزم ، یه کوچولو بهم برخورد…… اخه میدونید من خیلی به حکیم فردوسی بزرگ علاقه مند هستم و چند سالی هست که سعی کردم شاهنامه رو بخونم و با کمک بزرگان مفاهیم اون رو درک کنم و شاهنامه خوانی کنم . یه خورده شیطونی کردم و به بابام گفتم ، بابا فردوسی بزرگ فرموده :«توانا بود هر که دانا بود ، …..نگفته که «توانا بود هرکه سنش بیشتر بود »»(با کمی خنده کودکانه ) بعد از این صحبت ها میدونید بابام چی گفت ، بابام گفت خودت میدونی و به نقل ازبزرگی گفت :«کاری رو که درسته انجام بده ، نه کاری رو که آسونه….. » بگذریم سروران گرامی……. امروز سخن از کسی میگوییم که زلال ترین ، پاک ترین ، شیوا ترین و انسانی ترین نگاه رو به خاک پاک ایران زمین و فرهنگ زیبای مردمانش داشته ،سخن از کسی که بدون اون هرگز ملیت ایرانی ، شکوه و جمال و عظمت خودش رو به دست نمی اورد. من با وجود اینکه یک کودک هستم و چند سال بیشتر نیست که شاهنامه رو میخونم ، اما عقیده دارم شاهنامه پادشاه کتاب هاست . ولی افسوس که هرگز نمیتونیم تو یه برنامه ی چند دقیقه ای از درخشان ترین اثر ادبی ایران زمین یاد و توصیفش کنیم . برای همین باید همینجا از روان پاک فردوسی بزرگ عذر خواهی کنیم.
فکر کنم زمان زیادی نداریم……. بابام یه بار می گفت یه آقایی به نام «دیسرائیلی» که یه سیاست مدار و رمان نویس بریتانیایی است گفته انسان های موفق امروز، کودکان جسور دیروز بوده اند. اجازه بدید من هم به عنوان به یه کودک در حضور شما بزرگان جسارت کنم و در پایان قسمتی از داستان رزم رستم و اشکبوس رو براتون اجرا کنم امید وارم خوشتون بیاد
دلیری کجا نام اواشکبوس
همی برخروشید برسان کوس
بیامد که جوید ز ایران نبرد
سر همنبرد اندر ارد به گرد
توی این داستان دشمن به ایران حمله کرده. و اشکبوس کشانی ،پهلوانی از سرزمین های دشمن مقابل رستم قرار گرفته اشکبوس تو تیراندازی رقیب نداره ، اما هر تیری که به سمت رستم نشونه میگیره خطا میره حالا نوبت رستمه که دست ببره به تیرو کمان: « تهمتن به بند کمر برد چند گزین کرد یک چوب تیر خدنگ
یکی تیر الماس پیکان چو آب
نهاده بر اون چار پر عقاب
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
چو بوسید پیکان سر انگشت اوی
گذر کرد بر مهره پشت اوی
قضا گفت گیرو قدر گفت ده
فلک گفت احسنت و مه گفت زه
کشانی هم اندر زمان جان بداد
چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود»
متن مجری : یسنا صفانسب
موضوع :شاهنامه ، درخشان ترین و بی نظیرترین اثر ادبی ایران
بخش رقابتی: مجری خردسال
استان و شهر : تهران /تهران
مشاور: خانم سمانه مواسات
رییس دوازدهمین جشنواره بین المللی سعدی : دکتر فریبا علومی یزدی
مطالب مرتبط