متن مجری : مبینا شکرلب
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خالق پیدا و پنهان
اینجانب مبینا شکرلب، دانش آموز پایه یازدهم، درود صمیمانه خود را نثار تمام زنان و مردانی میکنم که در کنار هم، پازل جامعه را تکمیل کردهاند. به همایش نیمه گمشده ایران، نیروی محرکه پنهان خوش آمدید.
روانشناسان، اصطلاحی دارند به نام “ضمیر ناخودآگاه جمعی”. میگویند هر انسانی جدای از اینکه دارای یک سن شناسنامهای است، یک سن تاریخی هم دارد و حاصل آن، انباشت میراثهایی است که از گذشتگان به او رسیده و در ضمیر ناخودآگاه او، تجمیع و پنهان شده.
بیاید امروز با هم چند نکته تاریخی را بررسی کنیم، که هرچند من و شما، در سن شناسنامهایمان، با آن مواجه نشدیم، اما گذشتگان درک کردهاند و به ما به ارث رسیده.
بیاید سفری کنیم به ایران باستان: در برخی منابع تاریخی آمده که ایرانیان باستان، اهل نوشتن نبودند، زبان گفتاریشان اوستایی بود، ولی خط نوشتاری نداشتند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی این باور را به شکل نسبتاً مفصلی در شاهنامه منعکس کرده: بر اساس روایت فردوسی، طهمورث برای اولین بار، نوشتن را از دیوان آموخت. او وقتی بر گروه دیوان، غلبه میکند، و آنها را در بند میکشد، آنها به او گفتند: ما را مکُش تا تو را هنری نو بیاموزیم که به کارَت آید. طهمورث در ازای آموزش خط، آنها را آزاد ساخت و آن دیوان، نوشتنِ نزدیک به سی زبان چون رومی و پارسی و چینی و پهلوی را به او آموزش دادند.
نبشتن به خسرو بیاموختند/ دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی/ چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی/ ز هر گونهای کان همی بشنوی
کمی در تاریخ جلوتر بیاییم و سفری کنیم به سده اخیر. در این زمان بود که حسن رشدیه مدارس جدید را تاسیس نمود. معروف است در زمانی که در شهر قم مدرسه دخترانه وجود نداشت او خود، سر دو دخترش را میتراشید و با لباس پسرانه به مدرسه میفرستاد تا باسواد شوند. وصیت کرده بود که: «مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند تا بدین طریق روحم شاد گردد».
و حالا بیایید سفر کنیم به یک نسل قبل: بسیاری به خاطر دارند که در آن زمان پدران اجازه درس خواندن به دختران در مکتب را نمیدادند و میگفتند: “دختر اگر نوشتن بداند، برای پسران نامه مینویسد!” برای همین هم تا جایی سواد میآموختند که بتوانند قرآن بخوانند، فقط همین… دستخط نداشتند.
و سری بزنیم به روزگار معاصر: دوست داشتم بگویم که: “این سنت ناپسند، این روزها برچیده شده و دیگر اثری از آن نیست و انسان در روزگار علم و مدرنیته، طور دیگری میاندیشد و گونهای دیگر میاندیشد” اما …..
هنوز که هنوز است افرادی هستند که میخواهند نیمی از جامعه ایران، زنان، همچنان گمشده باقی بمانند. و این نیروی محرکه رخشان در پستوی خانه پنهان!
آن کسانی که با درس خواندن، اشتغال، ورزش کردن و فعالیت دختران مخالفند و معتقدند که مردان می توانند در پارک ها قهقهه بزنند اما زنان حق شادی کردن ندارند. مردان می توانند تیم محبوب شان را تشویق کنند اما زنان اصلا چه کار دارند به ورزش! بخاطر بسپارند دختری که درس نمی خواند، ورزش نمی کند، شادی نمی کند، کار نمی کند و باید در پستوی خانه بماند تا خدای ناکرده مردان به گناه نیفتند، نه زندگی را به تمام معنا تجربه می کند، نه فرصت برابر با دیگران خواهد داشت، نه می تواند از حق خود دفاع کند، به راحتی فریفته می شود و می تواند در معرض سوء استفاده قرار گیرند. ای کاش می فهمیدیم محدود کردن غیرعقلایی زنان یعنی ترویج محرومیت، ظلم، تبعیض، فساد و فریب.
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
امروز، در این همایش گرد هم آمدیم تا در مورد نیمه گمشده ایران، نیروی محرکه پنهان، یعنی زنان صحبت کنیم.
آن روز که در قافیه شعر زمین
نام مرا حک کردند
وزن هر قافیه را
به نگاه تو مزین کردند
من زنم، تافته ای از همه رنگ
که شدم بستری از آرزوهای قشنگ
در دل پاک زمین سبز شدم
بالیدم…
گل هفت رنگ شدم
باغ جهان را دیدم
من زنم…
تافته ای از همه رنگ
که شدم نیمه گمشده یک شب سرد
و دلم تکه ای از ابر بهار
پر باران محبت
پر اشک انتظار
با امید به اینکه زنان سرزمینمان بتوانند بار دیگر رنگ زندگی را ببیند و زنگ آزادی را به صدا در آورند. (زنگ باید بخورد)
از توجه شما سپاسگزارم.
متن مجری : مبینا شکرلب
موضوع : نیمه گمشده ایران، نیروی محرکه پنهان
بخش رقابتی : بیست مجری برتر
مشاور: نازنین ناظم
کد متن : 12-4
رییس دوازدهمین جشنواره بین المللی سعدی : دکتر فریبا علومی یزدی
مطالب مرتبط:
متن مجری : ستایش بابایی-دختران قدرتمند
متن مجری مبینا شکرلب احترام به استاد و معلم و تعلیم و تربیت
متن مجری مبینا مرادی یادواره شهدا خلیج فارس