متن مجری : غزل شاه میرزایی-اهدای عضو
بسم الله الرحمن الرحیم
سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب
صدای جوشن کبیر با عطر تک گلدون شمعدونی در کنج حیاط مادربزرگم قیامتی به پا کرده بود
ناخودآگاه نزدیک گلدون شدم و مشغول بوییدن گل های شمعدونی، گل های شمعدونی با عطرشون داشتن بهم سلام میکردن، یه سلام عاشقانه سلامی از جنس خوب قلب های مهربون
راستی سلام دوستان، همراهان جان سلام
استادان اندیشمند و فاضل عرض سلام و احترام
داشتم از بوی گل های شمعدانی می گفتم؛ گل های شمعدونی با عطرشون همه چی رو برام تداعی میکردن
شاید چون شمعدونیم مثل مریم دوباره شاخه های زرد و بی جونش ترد و سبز شدن و لا به لای گلبرگ های سرخش طراوت زندگی جا خوش کرده بود
شاید چون ریتم سر سبزیش تند و صدای ضربان نبض حیاطش دوباره آهنگین و منظم شده بود آره، ریشه زدن، جوونه زدن بین مریم موسوی و شمعدونی مشترک بود بین مریم، شمعدونی و تمام انسان هایی که عضوی از یک یار بهشتی در وجودشون برای تولدی دیگه به ودیعه گذاشته شده و حالا من غزل شاهمیرزایی دختری که عاشق صحنه مقدس اجرا و مجری گری وقتی یک ماه پیش توی پارک کوچیک روستای قشنگمون مریم رو روی تاب به هوا هل دادم، فکری ناب تو ذهنم جرقه زد، جرقه ای که تصمیم گرفتم هدیه لبخند زیبای مریم و مریم هارو تو جشنواره امسال ایران مجری به تصویر بکشم
همون وقت بود که تصمیم گرفتم در بیست و هشت اردیبهشت ماه به ایران مجری سفر کنم و فارغ از همه رقابت های شیرین و همینطور ملاقات استادان فرهیخته اجرا، پیام قلبیمو بدم و به روستای خودم برگردم.
عزیزان آمار جهانی اهدای عضو بیست نفر در یک میلیونه و این درحالیه که روزانه هفت تا ده نفر بیمار نیازمند به پیوند عضو درگیر و دار تصمیم گیری خانواده فردی هستن که دچار مرگ مغزی شدن و جون خودشونو از دست میدن دعا میکنم همیشه سلامتی بدرقه راه زندگیتون باشه، اما عزیزان مرگ حقه هر کدوم از ما قراره یه روز از این دنیا بریم، میتونیم زندگی رو بعد از زندگی هدیه بدیم، میتونیم خالق باشیم در عین مخلوق بودن چرا که نه؟ تو انسانی و اگه مقدر بشه که بمونی با ندای یا حیا لا یموت الهی مانا و جاودان خواهی بود
دقیقا نمیدونم مادربزرگم کدوم بند از دعای جوشن کبیر رو با چشم های گریونش زمزمه میکرد که چشمام سنگین شد، بعدش رو خوب به خاطر دارم
لباس سپیدی به تن داشت درست مثل فرشته ها شده بود، فرشته رو میگم دخترک مو خرمایی همسایه دیوار به دیوارمون عطرش مثل ریسمون دور من و مریم حلقه زد، هربار که با دست روی چشم هاشو میگرفت تا من و مریم قایم شیم انگار ضربان قلب هر دوتامون تندتر میشد هی گفت بیام؟ بیام؟
دلم خواست برم سمتش و به خاطر هدیه ارزشمند قلبش به مریم ببوسمش اما اما اون نه تنها به سمت ما نیومد بلکه راهشو گرفت و رفت و عطر گیسوان خرماییش چه زیبا با بوی شمعدونی های حیاط در هم آمیخته بود
اما هنوز صدای جوشن کبیر توی گوشم زمزمه میشد
یا کاشف یا قادر یا علی یا بصیر، به قول شهریار:
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود تا جهان باقی و آیین محبت باقیست به افتخار تموم اونهایی که بعد از این جشنواره کارت اهدای عضو خودشون رو امضا میکنن و همینطور خانواده هایی که در عین مخلوق بودن، خالق شدن
به افتخارشون….
متن مجری : غزل شاه میرزایی
موضوع : اهدای عضو
بخش رقابتی : خردسال
رئیس یازدهمین جشنواره ملی سعدی : دکتر فریبا علومی یزدی
مطالب مرتبط