بسم الله الرحمن الرحیم
خانم ها و آقایان سلام.
من اورانوس صالحی ام و امسال، سال سومی است که در جشنواره سعدی حضور پیدا میکنم.
با لحن طنز: دهمین جشنواره سعدی، اولین سالی بود که در جشنواره شرکت میکردم. اون موقع 11 سال و یازده ماه و یازده روزم بود . یعنی بیست روز کم داشتم تا توی بخش جوان ،به عنوان کوچکترین شرکت کننده باشم .
اما از آنطرف در بخش خردسال پیشکسوت بودم. یادمه تا اسمم رو خوندن یه آهنگ حماسی پخش شد و یکی از پشت بهم گفت اورانوس کجایی؟!! سریع برو بالا و هولم داد و منم دویدم روی صحنه و داوران هم فکر کردند من خیلی اعتماد به نفس دارمو، مدالیون با اعتماد به نفس ترین مجری رو گرفتم! (خودشم بخنده)
با لحن طنز: یک سال بعد در یازدهمین جشنواره سعدی شرکت کردم. پدرم گفت امسال دیگه پدیده می شی و بابام چند تا گاو و گوسفند نشون کرده بود تا توی شهر قربانی کنند و متن تبریک برای انتشار بنر در سراسر شهر آماده کرده بودیم .
بنر هایی با این مضمون:
《دسته گل محمدی. به شهر ما خوش آمدی 》و یا 《پدیده جشنواره حق مسلم ماست 》
تا این خبر مهم رو پوشش رسانه ای بدیم ،
ولی از شما چه پنهون ؟!! هیچ جایزه ای نبردم! چرا چرا!! چر!! یه لوح تقدیر مجری با بیشترین ارتباط موثر بردم که اون را بعدا فرستادم به ستاد استقبال از پدیده گچساران. (خنده)
خلاصه جوانی بود و خامی! چه میشه کرد ؟!!
امسال اما برای برنده شدن و جایزه بردن نیومدم. راستشو بخواین تا همین 3 ماه پیش قرار بود من بیام تو بخش جوان رقابت کنم ولی اتقاق مهمی افتاد که تصمیم گرفتم تا بخش رقابتی ام رو عوض کنم و بیام راجع به این موضوع سخنرانی کنم. یادم میاد وقتی میومدم کلاسای مدرسه سخن، خانم دکتر علومی یزدی، استاد عزیزم برامون یه شعر خیلی زیبا میخوندن که می گفت:
«به یک ساعت، به یک لحظه، به یک دم
دگرگون میشود اوضاع؟ (از مخاطب میپرسه)
آفرین، عالم»
من به عنوان یک نوجوان 16 ساله خوشحالم که در زندگیم اتفاقی افتاد که باعث شد خیلی زود درک کنم که در یک لحظه ممکنه زندگیت تغییر کنه. و همچنین این اتفاق موجب شد تا قبل از اینکه دیر بشه قدر دو نعمت گرانبها رو بیش از پیش بدونم.
ساعت 7 بعدازظهر 27 ام بهمن ماه 1402 بود، در یک غروب سرد و دلگیر زمستونی تو خونه نشسته بودم و منتظر بودم تا پدر و مادر و خواهرم از مهمونی برگردند. هر چه صبر کردم خبری نشد. دلشوره ای تمام وجودمو فرا گرفت. با شماره پدرم تماس گرفتم که صدای خانمی از اورژانس بیمارستان رو شنیدم. بهم گفتن که مادر و پدر و خواهرت در یک تصادف وحشتناک به یه ماشین دیگه شاخ به شاخ شدن و …. (مکث زیاد همراه با بغض)
من دیگه هیچ چیز نمی شنیدم جز صداهای مواج و کشیده . انگار دنیا روی مد اسلوموشن افتاده بود. خیس عرق شدم . به خودم که اومدم زار زار داشتم گریه می کردم و به پهنای صورت اشک می ریختم. تمام زندگی ام جلوی چشمم اومد. تمام لحظاتی که خواهر عزیزمو اذیت می کردم. تمام لحظاتی که شاید نسبت به محبت های پدر بی توجه بودم. تمام لحظاتی که دلسوزی های مادر رو گیر دادن تلقی می کردم.
خانواده من از اون تصادف مرگبار جان سالم به در بردند و با کمک مردم و آتش نشانی از بین تکه پاره های آهن بیرون کشیده شدند تا عمری دوباره از خدا گرفته باشند . خداوندا دوباره اینجا و برای هزار بار ازت سپاسگزارم که من امروز خانواده ام را در کنارم دارم.
این تصادف باعث شد تا قدر نعمت خانواده و سلامتی رو خیلی بیشتر بدونم. تا بفهم که زندگی چه قدر شیرین و مرگ چه قدر تلخ و همیشه نابهنگام است . تا بدونم که اگه امروز روی صحنه جشنواره سعدی دارم صحبت می کنم به لطف پدر و مادریه که از جون خودشون برای بچه هاشون مایه گذاشتن. این تصادف باعث شد تا انگیزه ای دوباره بگیرم که برای شاد کردن دل همچین پدر و مادری، خیلی حرفه ایتر و جدی تر مسیر شغلی ام در مجریگری رو دنبال کنم.
(رو به مادر). مادر عزیزم، بهترین همراه من
(رو به پدر) پدر بزرگوارم، بهترین پشتیبان من
(رو به خواهر) و خواهر مهربانم، بهترین دوست من
دوستتون دارم. ( با بغض و احساسی)
سخنرانیم رو با شعر زیبایی از ایرج میرزا به پایان می برم:
زین گفته، سعادت تو جویم *** پس یاد بگیر هرچه گویم
با مادر خویش، مهربان باش *** آماده خدمتش به جان باش
با چشم ادب نگر پدر را *** از گفته او مپیچ سر را
چون این دو شوند از تو خرسند *** خرسند شود ز تو خداوند
چون با ادب و تمیز باشی *** پیش همه کس، عزیز باشی
عزتتان مستدام. بدرود.
این متن از این لحاظ قابل توجه است که بر اساس داستان واقعی سخنران و تجربههای شخصی او نوشته شده است.
این متن باید با موزیک صحنه احساسی استفاده شود. اگر سوالی در این خصوص دارید میتوانید به من در شبکههای اجتماعی پیام بدهید.
Instagram: oranos_salehi_mojri
همچنین از شما دعوت میکنم تا فیلم سخنرانی بنده را در کانال یوتیوب مدرسه سخن ببینید.
من برای این متن هزینه و زمان گذاشتهام. لطفا هر کجا استفاده کردید نام منبع و اینجانب را بنویسید. امیدوارم برنامه خوبی پیش رو داشته باشید.
این متن در جشنواره سخنرانی سیزدهمین جشنواره ملی سعدی حایز نشان چکاوک مسین و لوح تقدیر مقام دوم و دیپلم افتخار بیست سخنران برتر شده است.
سخنران: اورانوس صالحی
مشاور: نازنین ناظم
بخش رقابتی: بیست سخنران برتر
استان و شهر: کهکیلویه و بویراحمد- گچساران
موضوع: به یک لحظه دگرگون میشود اوضاع عالم
تهران -فروردین ماه ۱۴۰۳
رئیس سیزدهمین جشنواره ملی سعدی: دکتر فریبا علومی یزدی
مطالب مرتبط
متن مجری اختتامیه جشنواره کودکان و نوجوانان هنرمند استان کهکلویه و بویر احمد
متن مجری : حمید عبدلی – امید به زندگی
متن سخنرانی : مهسا خدارحمی-بخوان برای زندگی